"بدون دلیل، چهار روز در زندان بودم."
سحر
زن 47 ساله امریکایی ایرانی تبار که در کالیفورنیا زندگی میکند
"جشن تولد در خانه یکی از دوستان بود. همه میرقصیدیم."
"ناگهان چند نفر وارد شدند."
"از دیوارها بالا شده و وارد خانه شدند."
"آنان پولیس ملبس با کالاهای شخصی بودند. گفتند که کسی با ایشان تماس گرفته است."
"مجبورمان کردند که بنشینیم. به دختران گفتند که موهایشان را پوشانیده و مانتو بپوشند."
"از همه مدرک شناسایی خواستند و نامهای هریک را یادداشت کردند."
"یکی از دوستان مان در جریان محفل فلمبرداری میکرد."
"با آنکه او کمره را در منزل بالا پنهان کرده بود، ماموران پولیس آن را پیدا کرده و فلم را گرفتند."
اندکی پس از انقلاب اسلامی در سال 1357، آیتالله خمینی پخش موسیقی شاد متعلق به دورهٔ قبل از انقلاب را در تلویزیون و رادیو منع کرد.
او گفت:
"گوش دادن به موسیقی افراد را گیج کرده و مغز آنان را غیرفعال و بیهوده میسازد."
با آنکه موسیقی، نوشیدن الکول، رقص و حتا مهمانی مختلط ممنوع شده بود، کم کم مهمانیها بیشتر شد؛ هرچند شرکت کنندگان چنین مراسم با خطر زندان و شلاق خوردن روبرو بودند.
در سال 1397 برابر به 2018 میلادی چندین زن ایرانی به دلیل انتشار ویدیوهای رقص شان در انستاگرام بازداشت شدند.
2018
تلویزیون دولتی ایران عذرخواهی آنان را پخش کرد و صدا و سیما هم ماموران و "کارشناسان" را دعوت کرد تا بحث کنند که شبکههای اجتماعی چگونه سبب افزایش جرایم اخلاقی میشود.
2023
پس از قتل مهسا امینی، خیلیها از رقص به عنوان یک عمل اعتراضی علیه حکومت استفاده کردند.
2023
"آنان آن شب ما را در مرکز پولیس نگهداشتند."
"حدود 20 نفر بودیم، از جمله میزبان، پدر و مادرش."
"آنان ما را یکی یکی به درون اتاق میخواستند و ویدیوی مهمانی را به ما نشان میدادند."
"فلم هریکی را برای خودش نشان میدادند که در مهمانی چه کار می کردند و سپس از وی بازجویی میکردند."
"خوشبختانه هوا سرد بود و من لباس آستین دراز پوشیده بودم و جرابهایم خیلی ضخیم بود."
"اما کسانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، بیشتر به دردسر افتادند."
"پس از بازجویی، آنان همهٔ مان را سوار موتر کردند."
"فکر میکردیم که ما را به قرارگاه مرکزی پولیس برده و از آنجا رهایمان میکنند."
"اما ما را به زندان بردند."
"خوشبختانه بخش زنانهٔ زندان از بخش زندانیان جنایی به کلی جدا بود."
"در زندان واقعاً وحشتناک بود چون آنها با ما مثل فاحشهها رفتار میکردند."
"ما را برهنه و سرتاپا تلاشی کردند."
"فکر کنم 21 نفر در داخل یک اتاق زندانی بودیم. وحشتناک بود."
"چند روز بعد ما را به محکمه بردند."
"آنان دو دو نفر مان را از پا با زنجیر به هم بستند."
"یک قاضی نشسته بود و چیزی پیش رویش بود."
"او چیزی برایم خواند و گفت:
"امضا کن. همین است. امضا کن."
"نوعی اعترافنامه بود و شرح میداد که مجازاتم چیست و چقدر پول باید به آنها بپردازم."
"به خاطر اینکه غیر از موهایم، لباسم پوشیده بود، حکم شلاق به من ندادند."
"اما آنانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، به شلاق محکوم شدند."
"شلاق خوردند."
"قاضی به یکایک ما گفت که مجازاتمان چی است."
"بعد ما را به زندان بردند و احکام را اجرا کردند."
"ما را مجبور کردند که شلاقخوردن دوستان خود را تماشا کنیم."
"وحشتناک بود، واقعاً وحشتناک بود."
"به مادر دوستم که میزبان مهمانی بود، بیشترین شلاق را زدند."
"هفتاد ضربه شلاق خورد."
"موی سر همهٔ مردان را تراشیدند."
"هنوز هم به یاد دارم."
"تنها درد آن رویداد نیست که احساس میکنید."
"برای کسی که شلاق خورده احساس بدی دارید. راستش، من بیشتر از آنکه غمگین بوده باشم، عصبانی بودم."
"من خیلی عصبانی شدم که اینها به نوعی در قدرت اند."
"آنان یک مشت افراد بیسواد اند. آنان همه خشم شان فقط به خاطر اینکه مهمانی رفته بودیم، با ضربات شلاق بر ما خالی کردند."
"وقتی آزاد شدم، گفتم که دیگر در این کشور نمیمانم."
"بدون دلیل، چهار روز در زندان بودم."
سحر
زن 47 ساله امریکایی ایرانی تبار که در کالیفورنیا زندگی میکند
"جشن تولد در خانه یکی از دوستان بود. همه میرقصیدیم."
"ناگهان چند نفر وارد شدند."
"از دیوارها بالا شده و وارد خانه شدند."
"آنان پولیس ملبس با کالاهای شخصی بودند. گفتند که کسی با ایشان تماس گرفته است."
"مجبورمان کردند که بنشینیم. به دختران گفتند که موهایشان را پوشانیده و مانتو بپوشند."
"از همه مدرک شناسایی خواستند و نامهای هریک را یادداشت کردند."
"یکی از دوستان مان در جریان محفل فلمبرداری میکرد."
"با آنکه او کمره را در منزل بالا پنهان کرده بود، ماموران پولیس آن را پیدا کرده و فلم را گرفتند."
اندکی پس از انقلاب اسلامی در سال 1357، آیتالله خمینی پخش موسیقی شاد متعلق به دورهٔ قبل از انقلاب را در تلویزیون و رادیو منع کرد.
او گفت:
"گوش دادن به موسیقی افراد را گیج کرده و مغز آنان را غیرفعال و بیهوده میسازد."
با آنکه موسیقی، نوشیدن الکول، رقص و حتا مهمانی مختلط ممنوع شده بود، کم کم مهمانیها بیشتر شد؛ هرچند شرکت کنندگان چنین مراسم با خطر زندان و شلاق خوردن روبرو بودند.
در سال 1397 برابر به 2018 میلادی چندین زن ایرانی به دلیل انتشار ویدیوهای رقص شان در انستاگرام بازداشت شدند.
2018
تلویزیون دولتی ایران عذرخواهی آنان را پخش کرد و صدا و سیما هم ماموران و "کارشناسان" را دعوت کرد تا بحث کنند که شبکههای اجتماعی چگونه سبب افزایش جرایم اخلاقی میشود.
2023
پس از قتل مهسا امینی، خیلیها از رقص به عنوان یک عمل اعتراضی علیه حکومت استفاده کردند.
2023
"آنان آن شب ما را در مرکز پولیس نگهداشتند."
"حدود 20 نفر بودیم، از جمله میزبان، پدر و مادرش."
"آنان ما را یکی یکی به درون اتاق میخواستند و ویدیوی مهمانی را به ما نشان میدادند."
"فلم هریکی را برای خودش نشان میدادند که در مهمانی چه کار می کردند و سپس از وی بازجویی میکردند."
"خوشبختانه هوا سرد بود و من لباس آستین دراز پوشیده بودم و جرابهایم خیلی ضخیم بود."
"اما کسانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، بیشتر به دردسر افتادند."
"پس از بازجویی، آنان همهٔ مان را سوار موتر کردند."
"فکر میکردیم که ما را به قرارگاه مرکزی پولیس برده و از آنجا رهایمان میکنند."
"اما ما را به زندان بردند."
"خوشبختانه بخش زنانهٔ زندان از بخش زندانیان جنایی به کلی جدا بود."
"در زندان واقعاً وحشتناک بود چون آنها با ما مثل فاحشهها رفتار میکردند."
"ما را برهنه و سرتاپا تلاشی کردند."
"فکر کنم 21 نفر در داخل یک اتاق زندانی بودیم. وحشتناک بود."
"چند روز بعد ما را به محکمه بردند."
"آنان دو دو نفر مان را از پا با زنجیر به هم بستند."
"یک قاضی نشسته بود و چیزی پیش رویش بود."
"او چیزی برایم خواند و گفت:
"امضا کن. همین است. امضا کن."
"نوعی اعترافنامه بود و شرح میداد که مجازاتم چیست و چقدر پول باید به آنها بپردازم."
"به خاطر اینکه غیر از موهایم، لباسم پوشیده بود، حکم شلاق به من ندادند."
"اما آنانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، به شلاق محکوم شدند."
"شلاق خوردند."
"قاضی به یکایک ما گفت که مجازاتمان چی است."
"بعد ما را به زندان بردند و احکام را اجرا کردند."
"ما را مجبور کردند که شلاقخوردن دوستان خود را تماشا کنیم."
"به مادر دوستم که میزبان مهمانی بود، بیشترین شلاق را زدند."
"هفتاد ضربه شلاق خورد."
"وحشتناک بود، واقعاً وحشتناک بود."
"هنوز هم به یاد دارم."
"تنها درد آن رویداد نیست که احساس میکنید."
"برای کسی که شلاق خورده احساس بدی دارید. راستش، من بیشتر از آنکه غمگین بوده باشم، عصبانی بودم."
"من خیلی عصبانی شدم که اینها به نوعی در قدرت اند."
"آنان یک مشت افراد بیسواد اند. آنان همه خشم شان فقط به خاطر اینکه مهمانی رفته بودیم، با ضربات شلاق بر ما خالی کردند."
"وقتی آزاد شدم، گفتم که دیگر در این کشور نمیمانم."
سحر
زن 47 ساله امریکایی ایرانی تبار که در کالیفورنیا زندگی میکند
"جشن تولد در خانه یکی از دوستان بود. همه میرقصیدیم."
"ناگهان چند نفر وارد شدند."
"از دیوارها بالا شده و وارد خانه شدند."
"آنان پولیس ملبس با کالاهای شخصی بودند. گفتند که کسی با ایشان تماس گرفته است."
"از همه مدرک شناسایی خواستند و نامهای هریک را یادداشت کردند."
"مجبورمان کردند که بنشینیم. به دختران گفتند که موهایشان را پوشانیده و مانتو بپوشند."
"یکی از دوستان مان در جریان محفل فلمبرداری میکرد."
"با آنکه او کمره را در منزل بالا پنهان کرده بود، ماموران پولیس آن را پیدا کرده و فلم را گرفتند."
اندکی پس از انقلاب اسلامی در سال 1357، آیتالله خمینی پخش موسیقی شاد متعلق به دورهٔ قبل از انقلاب را در تلویزیون و رادیو منع کرد.
او گفت:
"گوش دادن به موسیقی افراد را گیج کرده و مغز آنان را غیرفعال و بیهوده میسازد."
با آنکه موسیقی، نوشیدن الکول، رقص و حتا مهمانی مختلط ممنوع شده بود، کم کم مهمانیها بیشتر شد؛ هرچند شرکت کنندگان چنین مراسم با خطر زندان و شلاق خوردن روبرو بودند.
در سال 1397 برابر به 2018 میلادی چندین زن ایرانی به دلیل انتشار ویدیوهای رقص شان در انستاگرام بازداشت شدند.
2018
پس از قتل مهسا امینی، خیلیها از رقص به عنوان یک عمل اعتراضی علیه حکومت استفاده کردند.
تلویزیون دولتی ایران عذرخواهی آنان را پخش کرد و صدا و سیما هم ماموران و "کارشناسان" را دعوت کرد تا بحث کنند که شبکههای اجتماعی چگونه سبب افزایش جرایم اخلاقی میشود.
2023
2023
"آنان آن شب ما را در مرکز پولیس نگهداشتند."
"حدود 20 نفر بودیم، از جمله میزبان، پدر و مادرش."
"آنان ما را یکی یکی به درون اتاق میخواستند و ویدیوی مهمانی را به ما نشان میدادند."
"فلم هریکی را برای خودش نشان میدادند که در مهمانی چه کار می کردند و سپس از وی بازجویی میکردند."
"خوشبختانه هوا سرد بود و من لباس آستین دراز پوشیده بودم و جرابهایم خیلی ضخیم بود."
"اما کسانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، بیشتر به دردسر افتادند."
"فکر میکردیم که ما را به قرارگاه مرکزی پولیس برده و از آنجا رهایمان میکنند."
"پس از بازجویی، آنان همهٔ مان را سوار موتر کردند."
"اما ما را به زندان بردند."
"در زندان واقعاً وحشتناک بود چون آنها با ما مثل فاحشهها رفتار میکردند."
"خوشبختانه بخش زنانهٔ زندان از بخش زندانیان جنایی به کلی جدا بود."
"ما را برهنه و سرتاپا تلاشی کردند."
"فکر کنم 21 نفر در داخل یک اتاق زندانی بودیم. وحشتناک بود."
"چند روز بعد ما را به محکمه بردند."
"آنان دو دو نفر مان را از پا با زنجیر به هم بستند."
"او چیزی برایم خواند و گفت:
"یک قاضی نشسته بود و چیزی پیش رویش بود."
"امضا کن. همین است. امضا کن."
"نوعی اعترافنامه بود و شرح میداد که مجازاتم چیست و چقدر پول باید به آنها بپردازم."
"اما آنانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، به شلاق محکوم شدند."
"به خاطر اینکه غیر از موهایم، لباسم پوشیده بود، حکم شلاق به من ندادند."
"قاضی به یکایک ما گفت که مجازاتمان چی است."
"بعد ما را به زندان بردند و احکام را اجرا کردند."
"ما را مجبور کردند که شلاقخوردن دوستان خود را تماشا کنیم."
"به مادر دوستم که میزبان مهمانی بود، بیشترین شلاق را زدند."
"موی سر همهٔ مردان را تراشیدند."
"هفتاد ضربه شلاق خورد."
"هنوز هم به یاد دارم."
"تنها درد آن رویداد نیست که احساس میکنید."
"برای کسی که شلاق خورده احساس بدی دارید. راستش، من بیشتر از آنکه غمگین بوده باشم، عصبانی بودم."
"من خیلی عصبانی شدم که اینها به نوعی در قدرت اند."
"آنان یک مشت افراد بیسواد اند. آنان همه خشم شان فقط به خاطر اینکه مهمانی رفته بودیم، با ضربات شلاق بر ما خالی کردند."
"وقتی آزاد شدم، گفتم که دیگر در این کشور نمیمانم."
"بدون دلیل، چهار روز در زندان بودم."
سحر
زن 47 ساله امریکایی ایرانی تبار که در کالیفورنیا زندگی میکند
"جشن تولد در خانه یکی از دوستان بود. همه میرقصیدیم."
"ناگهان چند نفر وارد شدند."
"از دیوارها بالا شده و وارد خانه شدند."
"از همه مدرک شناسایی خواستند و نامهای هریک را یادداشت کردند."
"آنان پولیس ملبس با کالاهای شخصی بودند. گفتند که کسی با ایشان تماس گرفته است."
"مجبورمان کردند که بنشینیم. به دختران گفتند که موهایشان را پوشانیده و مانتو بپوشند."
"یکی از دوستان مان در جریان محفل فلمبرداری میکرد."
"با آنکه او کمره را در منزل بالا پنهان کرده بود، ماموران پولیس آن را پیدا کرده و فلم را گرفتند."
اندکی پس از انقلاب اسلامی در سال 1357، آیتالله خمینی پخش موسیقی شاد متعلق به دورهٔ قبل از انقلاب را در تلویزیون و رادیو منع کرد.
با آنکه موسیقی، نوشیدن الکول، رقص و حتا مهمانی مختلط ممنوع شده بود، کم کم مهمانیها بیشتر شد؛ هرچند شرکت کنندگان چنین مراسم با خطر زندان و شلاق خوردن روبرو بودند.
او گفت:
"گوش دادن به موسیقی افراد را گیج کرده و مغز آنان را غیرفعال و بیهوده میسازد."
پس از قتل مهسا امینی، خیلیها از رقص به عنوان یک عمل اعتراضی علیه حکومت استفاده کردند.
در سال 1397 برابر به 2018 میلادی چندین زن ایرانی به دلیل انتشار ویدیوهای رقص شان در انستاگرام بازداشت شدند.
تلویزیون دولتی ایران عذرخواهی آنان را پخش کرد و صدا و سیما هم ماموران و "کارشناسان" را دعوت کرد تا بحث کنند که شبکههای اجتماعی چگونه سبب افزایش جرایم اخلاقی میشود.
2023
2023
2018
"آنان آن شب ما را در مرکز پولیس نگهداشتند."
"حدود 20 نفر بودیم، از جمله میزبان، پدر و مادرش."
"فلم هریکی را برای خودش نشان میدادند که در مهمانی چه کار می کردند و سپس از وی بازجویی میکردند."
"آنان ما را یکی یکی به درون اتاق میخواستند و ویدیوی مهمانی را به ما نشان میدادند."
"اما کسانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، بیشتر به دردسر افتادند."
"خوشبختانه هوا سرد بود و من لباس آستین دراز پوشیده بودم و جرابهایم خیلی ضخیم بود."
"فکر میکردیم که ما را به قرارگاه مرکزی پولیس برده و از آنجا رهایمان میکنند."
"پس از بازجویی، آنان همهٔ مان را سوار موتر کردند."
"اما ما را به زندان بردند."
"در زندان واقعاً وحشتناک بود چون آنها با ما مثل فاحشهها رفتار میکردند."
"خوشبختانه بخش زنانهٔ زندان از بخش زندانیان جنایی به کلی جدا بود."
"ما را برهنه و سرتاپا تلاشی کردند."
"فکر کنم 21 نفر در داخل یک اتاق زندانی بودیم. وحشتناک بود."
"چند روز بعد ما را به محکمه بردند."
"آنان دو دو نفر مان را از پا با زنجیر به هم بستند."
"یک قاضی نشسته بود و چیزی پیش رویش بود."
"او چیزی برایم خواند و گفت:
"امضا کن. همین است. امضا کن."
"اما آنانیکه پیراهن بدون آستین و دامن کوتاه پوشیده بودند، به شلاق محکوم شدند."
"به خاطر اینکه غیر از موهایم، لباسم پوشیده بود، حکم شلاق به من ندادند."
"نوعی اعترافنامه بود و شرح میداد که مجازاتم چیست و چقدر پول باید به آنها بپردازم."
"شلاق خوردند."
"قاضی به یکایک ما گفت که مجازاتمان چی است."
"بعد ما را به زندان بردند و احکام را اجرا کردند."
"ما را مجبور کردند که شلاقخوردن دوستان خود را تماشا کنیم."
"هفتاد ضربه شلاق خورد."
"به مادر دوستم که میزبان مهمانی بود، بیشترین شلاق را زدند."
"موی سر همهٔ مردان را تراشیدند."
"وحشتناک بود، واقعاً وحشتناک بود."
"هنوز هم به یاد دارم."
"من خیلی عصبانی شدم که اینها به نوعی در قدرت اند."
"برای کسی که شلاق خورده احساس بدی دارید. راستش، من بیشتر از آنکه غمگین بوده باشم، عصبانی بودم."
"تنها درد آن رویداد نیست که احساس میکنید."
"آنان یک مشت افراد بیسواد اند. آنان همه خشم شان فقط به خاطر اینکه مهمانی رفته بودیم، با ضربات شلاق بر ما خالی کردند."
"وقتی آزاد شدم، گفتم که دیگر در این کشور نمیمانم."