به یاد نیلو جنکس نمیآید که پس از جهانی شدن خبر مرگ مهسا، واکنش شدیدی نشان داده باشد.
"با توجه به تجربه ایرانیها خیلی عادی است. ... او نمونه ای از هزاران مورد این چنینی است."
نیلو جنکس
زن 45 ساله امریکایی ایرانی تبار
اما آنچه توجه نیلو را جلب کرد، واکنش بسیاری از ایرانیان بود.
نیلو جنکس و مادرش سال هاست که بحث میکنند چه کسی یا چه چیزی میتواند در ایران تغییر ایجاد کند.
"هیچوقت نمیدانیم چه چیزی باعث یک انقلاب میشود. آیا فقط وقتی انقلاب میشود که کشتار، شکنجه و بدرفتاری به اندازه کافی وجود داشته باشد."
والدین نیلو جنکس پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سال 1357 در ایران به ایالات متحده آمدند و قصد بازگشت به ایران را داشتند.
اما در ماه دلو همان سال، شاه سرنگون شد و تنها یک ماه پس از تولد نیلو، جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسید.
"قرار بود در ایران بزرگ شوم."
انقلاب خانوادۀ او را از هم جدا کرد. بسیاری از ایرانیانی که در کشور ماندند، متحمل ظلم و ستم شده و اغلب با زندان و شکنجه مواجه شدند.
برخی از آنهایی هم که به ایالات متحده آمدند، با تبعیضهایی روبرو شدند.
برخی اعضای خانواده نیلو هم مانند بقیه در ایران، چندین دهه متحمل مرگ، شکنجه و آزار و اذیت شدند.
تجربه زندگی آنها نشان میدهد که چرا درگذشت مهسا امینی در نهایت برای خیلیها تکاندهنده بود.
گیتا، خالۀ نیلو، 19 ساله بود که "کمیته" او را در خیابان دستگیر کرد.
سال 1358 بود. یکی که دستگیر شده بود، مخفیگاه گیتا را فاش کرد و او در یک عملیات دستگیر شد.
"خالۀ من در آن زمان عضو سازمان مجاهدین خلق بود."
"او برای محافظت از خانواده ما، مرتب جایش را عوض میکرد و هرگز برای مدت طولانی در یک جا نمیماند. اما کمیته سردسته شان را دستگیر کرد."
"ماموران آنقدر او را شکنجه کردند تا به دروغ با افرادش قرار ملاقات بگذارد."
"دوستانش خوشحال شدند که از او پیامی یافتند."
"... اما همۀ آنان دستگیر شدند."
گیتا در زندان بدنام اوین که به آزار و شکنجه زندانیان شهرت دارد، برای مدت هشت سال زندانی بود.
اما او نام هیچکس را فاش نکرد.
"مادرکلانم به ملاقاتش میرفت."
"و هر باری که می رفت، [نگهبانان] به دروغ میگفتند:
"چرا آمدی؟ دیروز او را کشتیم."
در سال 1367، رژیم ایران واقعاً گیتا را کشت. ماموران لباس خونین او، و گلوله ای را که بر وی شلیک شده بود به خانواده اش فرستادند.
"او مورد تجاوز جنسی قرار گرفت تا ماموران رژیم مطمین شوند که به بهشت نرود، زیرا باکرهها به بهشت میروند."
"...او در کدام جا در یک گور دستهجمعی دفن شده است. او هنگام مرگ فقط 26 سال داشت."
گیتا را در جریان اعدامهای دستهجمعی کشتند که در سال 1367 به دستور آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی انجام شد.
مقامات جمهوری اسلامی هزاران زندانی سیاسی را بدون محاکمه یا طی مراحل قانونی اعدام کردند.
گرچه آمار دقیق کشتهها مشخص نیست، دیدبان حقوق بشر میگوید که بین 2800 تا 5000 زندانی در کم از کم 32 شهر در سرتاسر ایران اعدام شدند.
مقامات جمهموری اسلامی هرگز اجساد هیچ یک از قربانیان را به عزیزانشان تحویل ندادند و به خانواده ها نگفتند که اجساد آنان کجا دفن شده است.
والدین گیتا با از دستدادن کوچکترین دخترشان داغدیده شدند.
"پدرکلانم یک سال پس از دستگیری گیتا، در اثر سکتۀ قلبی درگذشت."
«مادر کلانم پس از مرگ شوهر و دخترش، عمیقاً اندوهیگن شد."
به یاد نیلو جنکس نمیآید که پس از جهانی شدن خبر مرگ مهسا، واکنش شدیدی نشان داده باشد.
"با توجه به تجربه ایرانیها خیلی عادی است. ... او نمونه ای از هزاران مورد این چنینی است."
نیلو جنکس
زن 45 ساله امریکایی ایرانی تبار
اما آنچه توجه نیلو را جلب کرد، واکنش بسیاری از ایرانیان بود.
نیلو جنکس و مادرش سال هاست که بحث میکنند چه کسی یا چه چیزی میتواند در ایران تغییر ایجاد کند.
"هیچوقت نمیدانیم چه چیزی باعث یک انقلاب میشود. آیا فقط وقتی انقلاب میشود که کشتار، شکنجه و بدرفتاری به اندازه کافی وجود داشته باشد."
والدین نیلو جنکس پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سال 1357 در ایران به ایالات متحده آمدند و قصد بازگشت به ایران را داشتند.
اما در ماه دلو همان سال، شاه سرنگون شد و تنها یک ماه پس از تولد نیلو، جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسید.
"قرار بود در ایران بزرگ شوم."
انقلاب خانوادۀ او را از هم جدا کرد. بسیاری از ایرانیانی که در کشور ماندند، متحمل ظلم و ستم شده و اغلب با زندان و شکنجه مواجه شدند.
برخی از آنهایی هم که به ایالات متحده آمدند، با تبعیضهایی روبرو شدند.
برخی اعضای خانواده نیلو هم مانند بقیه در ایران، چندین دهه متحمل مرگ، شکنجه و آزار و اذیت شدند.
تجربه زندگی آنها نشان میدهد که چرا درگذشت مهسا امینی در نهایت برای خیلیها تکاندهنده بود.
گیتا، خالۀ نیلو، 19 ساله بود که "کمیته" او را در خیابان دستگیر کرد.
سال 1358 بود. یکی که دستگیر شده بود، مخفیگاه گیتا را فاش کرد و او در یک عملیات دستگیر شد.
"خالۀ من در آن زمان عضو سازمان مجاهدین خلق بود."
"او برای محافظت از خانواده ما، مرتب جایش را عوض میکرد و هرگز برای مدت طولانی در یک جا نمیماند. اما کمیته سردسته شان را دستگیر کرد."
"ماموران آنقدر او را شکنجه کردند تا به دروغ با افرادش قرار ملاقات بگذارد."
"دوستانش خوشحال شدند که از او پیامی یافتند."
"... اما همۀ آنان دستگیر شدند."
گیتا در زندان بدنام اوین که به آزار و شکنجه زندانیان شهرت دارد، برای مدت هشت سال زندانی بود.
اما او نام هیچکس را فاش نکرد.
"مادرکلانم به ملاقاتش میرفت."
"و هر باری که می رفت، [نگهبانان] به دروغ میگفتند:
"چرا آمدی؟ دیروز او را کشتیم."
در سال 1367، رژیم ایران واقعاً گیتا را کشت. ماموران لباس خونین او، و گلوله ای را که بر وی شلیک شده بود به خانواده اش فرستادند.
"او مورد تجاوز جنسی قرار گرفت تا ماموران رژیم مطمین شوند که به بهشت نرود، زیرا باکرهها به بهشت میروند."
"...او در کدام جا در یک گور دستهجمعی دفن شده است. او هنگام مرگ فقط 26 سال داشت."
گیتا را در جریان اعدامهای دستهجمعی کشتند که در سال 1367 به دستور آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی انجام شد.
مقامات جمهوری اسلامی هزاران زندانی سیاسی را بدون محاکمه یا طی مراحل قانونی اعدام کردند.
گرچه آمار دقیق کشتهها مشخص نیست، دیدبان حقوق بشر میگوید که بین 2800 تا 5000 زندانی در کم از کم 32 شهر در سرتاسر ایران اعدام شدند.
مقامات جمهموری اسلامی هرگز اجساد هیچ یک از قربانیان را به عزیزانشان تحویل ندادند و به خانواده ها نگفتند که اجساد آنان کجا دفن شده است.
والدین گیتا با از دستدادن کوچکترین دخترشان داغدیده شدند.
"پدرکلانم یک سال پس از دستگیری گیتا، در اثر سکتۀ قلبی درگذشت."
«مادر کلانم پس از مرگ شوهر و دخترش، عمیقاً اندوهیگن شد."
به یاد نیلو جنکس نمیآید که پس از جهانی شدن خبر مرگ مهسا، واکنش شدیدی نشان داده باشد.
"با توجه به تجربه ایرانیها خیلی عادی است. ... او نمونه ای از هزاران مورد این چنینی است."
نیلو جنکس
زن 45 ساله امریکایی ایرانی تبار
اما آنچه توجه نیلو را جلب کرد، واکنش بسیاری از ایرانیان بود.
نیلو جنکس و مادرش سال هاست که بحث میکنند چه کسی یا چه چیزی میتواند در ایران تغییر ایجاد کند.
"هیچوقت نمیدانیم چه چیزی باعث یک انقلاب میشود. آیا فقط وقتی انقلاب میشود که کشتار، شکنجه و بدرفتاری به اندازه کافی وجود داشته باشد."
والدین نیلو جنکس پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سال 1357 در ایران به ایالات متحده آمدند و قصد بازگشت به ایران را داشتند.
اما در ماه دلو همان سال، شاه سرنگون شد و تنها یک ماه پس از تولد نیلو، جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسید.
"قرار بود در ایران بزرگ شوم."
انقلاب خانوادۀ او را از هم جدا کرد. بسیاری از ایرانیانی که در کشور ماندند، متحمل ظلم و ستم شده و اغلب با زندان و شکنجه مواجه شدند.
برخی از آنهایی هم که به ایالات متحده آمدند، با تبعیضهایی روبرو شدند.
برخی اعضای خانواده نیلو هم مانند بقیه در ایران، چندین دهه متحمل مرگ، شکنجه و آزار و اذیت شدند.
تجربه زندگی آنها نشان میدهد که چرا درگذشت مهسا امینی در نهایت برای خیلیها تکاندهنده بود.
گیتا، خالۀ نیلو، 19 ساله بود که "کمیته" او را در خیابان دستگیر کرد.
سال 1358 بود. یکی که دستگیر شده بود، مخفیگاه گیتا را فاش کرد و او در یک عملیات دستگیر شد.
"او برای محافظت از خانواده ما، مرتب جایش را عوض میکرد و هرگز برای مدت طولانی در یک جا نمیماند. اما کمیته سردسته شان را دستگیر کرد."
"خالۀ من در آن زمان عضو سازمان مجاهدین خلق بود."
"ماموران آنقدر او را شکنجه کردند تا به دروغ با افرادش قرار ملاقات بگذارد."
"دوستانش خوشحال شدند که از او پیامی یافتند."
"... اما همۀ آنان دستگیر شدند."
گیتا در زندان بدنام اوین که به آزار و شکنجه زندانیان شهرت دارد، برای مدت هشت سال زندانی بود.
اما او نام هیچکس را فاش نکرد.
"مادرکلانم به ملاقاتش میرفت."
"و هر باری که می رفت، [نگهبانان] به دروغ میگفتند:
"چرا آمدی؟ دیروز او را کشتیم."
در سال 1367، رژیم ایران واقعاً گیتا را کشت. ماموران لباس خونین او، و گلوله ای را که بر وی شلیک شده بود به خانواده اش فرستادند.
"او مورد تجاوز جنسی قرار گرفت تا ماموران رژیم مطمین شوند که به بهشت نرود، زیرا باکرهها به بهشت میروند."
"...او در کدام جا در یک گور دستهجمعی دفن شده است. او هنگام مرگ فقط 26 سال داشت."
گیتا را در جریان اعدامهای دستهجمعی کشتند که در سال 1367 به دستور آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی انجام شد.
مقامات جمهوری اسلامی هزاران زندانی سیاسی را بدون محاکمه یا طی مراحل قانونی اعدام کردند.
گرچه آمار دقیق کشتهها مشخص نیست، دیدبان حقوق بشر میگوید که بین 2800 تا 5000 زندانی در کم از کم 32 شهر در سرتاسر ایران اعدام شدند.
مقامات جمهموری اسلامی هرگز اجساد هیچ یک از قربانیان را به عزیزانشان تحویل ندادند و به خانواده ها نگفتند که اجساد آنان کجا دفن شده است.
والدین گیتا با از دستدادن کوچکترین دخترشان داغدیده شدند.
"پدرکلانم یک سال پس از دستگیری گیتا، در اثر سکتۀ قلبی درگذشت."
«مادر کلانم پس از مرگ شوهر و دخترش، عمیقاً اندوهیگن شد."
به یاد نیلو جنکس نمیآید که پس از جهانی شدن خبر مرگ مهسا، واکنش شدیدی نشان داده باشد.
"با توجه به تجربه ایرانیها خیلی عادی است. ... او نمونه ای از هزاران مورد این چنینی است."
نیلو جنکس
زن 45 ساله امریکایی ایرانی تبار
نیلو جنکس و مادرش سال هاست که بحث میکنند چه کسی یا چه چیزی میتواند در ایران تغییر ایجاد کند.
اما آنچه توجه نیلو را جلب کرد، واکنش بسیاری از ایرانیان بود.
"هیچوقت نمیدانیم چه چیزی باعث یک انقلاب میشود. آیا فقط وقتی انقلاب میشود که کشتار، شکنجه و بدرفتاری به اندازه کافی وجود داشته باشد."
والدین نیلو جنکس پیش از پیروزی انقلاب اسلامی سال 1357 در ایران به ایالات متحده آمدند و قصد بازگشت به ایران را داشتند.
اما در ماه دلو همان سال، شاه سرنگون شد و تنها یک ماه پس از تولد نیلو، جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسید.
"قرار بود در ایران بزرگ شوم."
انقلاب خانوادۀ او را از هم جدا کرد. بسیاری از ایرانیانی که در کشور ماندند، متحمل ظلم و ستم شده و اغلب با زندان و شکنجه مواجه شدند.
برخی از آنهایی هم که به ایالات متحده آمدند، با تبعیضهایی روبرو شدند.
برخی اعضای خانواده نیلو هم مانند بقیه در ایران، چندین دهه متحمل مرگ، شکنجه و آزار و اذیت شدند.
تجربه زندگی آنها نشان میدهد که چرا درگذشت مهسا امینی در نهایت برای خیلیها تکاندهنده بود.
سال 1358 بود. یکی که دستگیر شده بود، مخفیگاه گیتا را فاش کرد و او در یک عملیات دستگیر شد.
گیتا، خالۀ نیلو، 19 ساله بود که "کمیته" او را در خیابان دستگیر کرد.
"ماموران آنقدر او را شکنجه کردند تا به دروغ با افرادش قرار ملاقات بگذارد."
"او برای محافظت از خانواده ما، مرتب جایش را عوض میکرد و هرگز برای مدت طولانی در یک جا نمیماند. اما کمیته سردسته شان را دستگیر کرد."
"خالۀ من در آن زمان عضو سازمان مجاهدین خلق بود."
"دوستانش خوشحال شدند که از او پیامی یافتند."
"... اما همۀ آنان دستگیر شدند."
گیتا در زندان بدنام اوین که به آزار و شکنجه زندانیان شهرت دارد، برای مدت هشت سال زندانی بود.
اما او نام هیچکس را فاش نکرد.
"و هر باری که می رفت، [نگهبانان] به دروغ میگفتند:
"مادرکلانم به ملاقاتش میرفت."
"چرا آمدی؟ دیروز او را کشتیم."
در سال 1367، رژیم ایران واقعاً گیتا را کشت. ماموران لباس خونین او، و گلوله ای را که بر وی شلیک شده بود به خانواده اش فرستادند.
"او مورد تجاوز جنسی قرار گرفت تا ماموران رژیم مطمین شوند که به بهشت نرود، زیرا باکرهها به بهشت میروند."
"...او در کدام جا در یک گور دستهجمعی دفن شده است. او هنگام مرگ فقط 26 سال داشت."
گیتا را در جریان اعدامهای دستهجمعی کشتند که در سال 1367 به دستور آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی انجام شد.
مقامات جمهوری اسلامی هزاران زندانی سیاسی را بدون محاکمه یا طی مراحل قانونی اعدام کردند.
گرچه آمار دقیق کشتهها مشخص نیست، دیدبان حقوق بشر میگوید که بین 2800 تا 5000 زندانی در کم از کم 32 شهر در سرتاسر ایران اعدام شدند.
مقامات جمهموری اسلامی هرگز اجساد هیچ یک از قربانیان را به عزیزانشان تحویل ندادند و به خانواده ها نگفتند که اجساد آنان کجا دفن شده است.
والدین گیتا با از دستدادن کوچکترین دخترشان داغدیده شدند.
"پدرکلانم یک سال پس از دستگیری گیتا، در اثر سکتۀ قلبی درگذشت."
«مادر کلانم پس از مرگ شوهر و دخترش، عمیقاً اندوهیگن شد."
"او پنج دختر داشت. او زمانی مادر شد که نوزادان زیادی به دلایلی مانند فلج اطفال یا سرخکان و یا به هر دلیل دیگری میمردند."
مادرکلان جنکس گفت:
"شاید من خیلی با افتخار و خوشحال بودم."
"یا برایم بدیهی بود که نوزاد یا فرزندم را از دست نمی دهم."
"[شاید به همین دلیل بود] که فرزندم را اینطور از دست دادم."
سایر اعضای خانواده نیلو جنکس در دهههای بعد به ایالات متحده، کانادا و بریتانیا فرار کردند.
تجدید دیدار خانواده تلخ و شیرین بود.
"مادرکلانم بیشتر اوقات با یکی از خالههایم در تورنتو زندگی میکرد."
"مادرکلانم مبتلا به بیماری پارکینسن و به شدت بیمار بود. ... در حال مرگ بود. اما خالهام به مادرم نگفت.»
"مادرم به تازگی به شهر دیتون در ایالت اوهایو رفته بود. پسر خالهاش در آنجا زندگی میکرد که 50 سال او را ندیده بود. آنها میخواستند چند روز فقط با هم باشند."
"[اما] ما مجبور شدیم برنامه را تغییر بدهیم تا مادرم را با پرواز به تورنتو بفرستیم. من از سیاتل میآمدم و مادرم از دیتون میآمد."
"طیارۀ ما در میدان هوایی دیترویت باید تغییر میکرد. عجله داشتیم، چون مادرکلانم در حال مرگ بود."
"و او مرد."
نیلو جنکس که در دیترویت در انتظار رسیدن مادرش بود، گریه میکرد. پرواز مادرش به دلیل بارش برف تاخیر داشت.
"فقط میدانستم که باید او را پیش مادرش ببرم. اما مادرش مرده بود."
"ما از تورنتو تکسی گرفتیم، و در شفاخانه گفتند که او مرده است. باید او را ببریم."
"[خالههایم] وانمود میکردند که گویا لطفا، صبر کنید. فقط بگذارید دخترش بیاید خداحافظی کند."
"مادرم پس از 40 سال و من اولین بار خالهام را میدیدیم، آنهم بالای جسد مادرکلانم. همه اینها به خاطر آن حکومت است."
"در لحظه امید و ترس قرار داریم. یکی از دوستانم که اسقف «دزموند توتو» از چهرههای ضد آپارتاید را میشناخت، گفت که یکبار گفته: ترس باعث میشود دراز بکشی. امید باعث میشود بایستی."
"همین حالا به این فکر میکنم که مردم ایران ایستاده اند، چون امید دارند."
"او پنج دختر داشت. او زمانی مادر شد که نوزادان زیادی به دلایلی مانند فلج اطفال یا سرخکان و یا به هر دلیل دیگری میمردند."
مادرکلان جنکس گفت:
"شاید من خیلی با افتخار و خوشحال بودم."
"یا برایم بدیهی بود که نوزاد یا فرزندم را از دست نمی دهم."
"[شاید به همین دلیل بود] که فرزندم را اینطور از دست دادم."
سایر اعضای خانواده نیلو جنکس در دهههای بعد به ایالات متحده، کانادا و بریتانیا فرار کردند.
تجدید دیدار خانواده تلخ و شیرین بود.
"مادرکلانم بیشتر اوقات با یکی از خالههایم در تورنتو زندگی میکرد."
"مادرکلانم مبتلا به بیماری پارکینسن و به شدت بیمار بود. ... در حال مرگ بود. اما خالهام به مادرم نگفت.»
"مادرم به تازگی به شهر دیتون در ایالت اوهایو رفته بود. پسر خالهاش در آنجا زندگی میکرد که 50 سال او را ندیده بود. آنها میخواستند چند روز فقط با هم باشند."
"[اما] ما مجبور شدیم برنامه را تغییر بدهیم تا مادرم را با پرواز به تورنتو بفرستیم. من از سیاتل میآمدم و مادرم از دیتون میآمد."
"طیارۀ ما در میدان هوایی دیترویت باید تغییر میکرد. عجله داشتیم، چون مادرکلانم در حال مرگ بود."
"و او مرد."
نیلو جنکس که در دیترویت در انتظار رسیدن مادرش بود، گریه میکرد. پرواز مادرش به دلیل بارش برف تاخیر داشت.
"فقط میدانستم که باید او را پیش مادرش ببرم. اما مادرش مرده بود."
"ما از تورنتو تکسی گرفتیم، و در شفاخانه گفتند که او مرده است. باید او را ببریم."
"[خالههایم] وانمود میکردند که گویا لطفا، صبر کنید. فقط بگذارید دخترش بیاید خداحافظی کند."
"مادرم پس از 40 سال و من اولین بار خالهام را میدیدیم، آنهم بالای جسد مادرکلانم. همه اینها به خاطر آن حکومت است."
"در لحظه امید و ترس قرار داریم. یکی از دوستانم که اسقف «دزموند توتو» از چهرههای ضد آپارتاید را میشناخت، گفت که یکبار گفته: ترس باعث میشود دراز بکشی. امید باعث میشود بایستی."
"همین حالا به این فکر میکنم که مردم ایران ایستاده اند، چون امید دارند."
"او پنج دختر داشت. او زمانی مادر شد که نوزادان زیادی به دلایلی مانند فلج اطفال یا سرخکان و یا به هر دلیل دیگری میمردند."
مادرکلان جنکس گفت:
"یا برایم بدیهی بود که نوزاد یا فرزندم را از دست نمی دهم."
"شاید من خیلی با افتخار و خوشحال بودم."
"[شاید به همین دلیل بود] که فرزندم را اینطور از دست دادم."
سایر اعضای خانواده نیلو جنکس در دهههای بعد به ایالات متحده، کانادا و بریتانیا فرار کردند.
تجدید دیدار خانواده تلخ و شیرین بود.
تورنتو 2019
"مادرکلانم بیشتر اوقات با یکی از خالههایم در تورنتو زندگی میکرد."
"مادرکلانم مبتلا به بیماری پارکینسن و به شدت بیمار بود. ... در حال مرگ بود. اما خالهام به مادرم نگفت.»
"مادرم به تازگی به شهر دیتون در ایالت اوهایو رفته بود. پسر خالهاش در آنجا زندگی میکرد که 50 سال او را ندیده بود. آنها میخواستند چند روز فقط با هم باشند."
"طیارۀ ما در میدان هوایی دیترویت باید تغییر میکرد. عجله داشتیم، چون مادرکلانم در حال مرگ بود."
"[اما] ما مجبور شدیم برنامه را تغییر بدهیم تا مادرم را با پرواز به تورنتو بفرستیم. من از سیاتل میآمدم و مادرم از دیتون میآمد."
"و او مرد."
نیلو جنکس که در دیترویت در انتظار رسیدن مادرش بود، گریه میکرد. پرواز مادرش به دلیل بارش برف تاخیر داشت.
"فقط میدانستم که باید او را پیش مادرش ببرم. اما مادرش مرده بود."
"ما از تورنتو تکسی گرفتیم، و در شفاخانه گفتند که او مرده است. باید او را ببریم."
"[خالههایم] وانمود میکردند که گویا لطفا، صبر کنید. فقط بگذارید دخترش بیاید خداحافظی کند."
"مادرم پس از 40 سال و من اولین بار خالهام را میدیدیم، آنهم بالای جسد مادرکلانم. همه اینها به خاطر آن حکومت است."
"در لحظه امید و ترس قرار داریم. یکی از دوستانم که اسقف «دزموند توتو» از چهرههای ضد آپارتاید را میشناخت، گفت که یکبار گفته: ترس باعث میشود دراز بکشی. امید باعث میشود بایستی."
"همین حالا به این فکر میکنم که مردم ایران ایستاده اند، چون امید دارند."
"او پنج دختر داشت. او زمانی مادر شد که نوزادان زیادی به دلایلی مانند فلج اطفال یا سرخکان و یا به هر دلیل دیگری میمردند."
مادرکلان جنکس گفت:
"یا برایم بدیهی بود که نوزاد یا فرزندم را از دست نمی دهم."
"شاید من خیلی با افتخار و خوشحال بودم."
"[شاید به همین دلیل بود] که فرزندم را اینطور از دست دادم."
سایر اعضای خانواده نیلو جنکس در دهههای بعد به ایالات متحده، کانادا و بریتانیا فرار کردند.
پدرکلان و مادر کلان پدری او، یک کاکا و سه عمهاش به بریتانیا رفتند.
مادرکلان و دو خالهاش به کانادا رفتند.
اما نیلو جنکس و خانواده اش در امریکا ماندند.
تجدید دیدار خانواده تلخ و شیرین بود.
تورنتو 2019
"مادرم به تازگی به شهر دیتون در ایالت اوهایو رفته بود. پسر خالهاش در آنجا زندگی میکرد که 50 سال او را ندیده بود. آنها میخواستند چند روز فقط با هم باشند."
"مادرکلانم مبتلا به بیماری پارکینسن و به شدت بیمار بود. ... در حال مرگ بود. اما خالهام به مادرم نگفت.»
"مادرکلانم بیشتر اوقات با یکی از خالههایم در تورنتو زندگی میکرد."
نیلو جنکس که در دیترویت در انتظار رسیدن مادرش بود، گریه میکرد. پرواز مادرش به دلیل بارش برف تاخیر داشت.
"طیارۀ ما در میدان هوایی دیترویت باید تغییر میکرد. عجله داشتیم، چون مادرکلانم در حال مرگ بود."
"[اما] ما مجبور شدیم برنامه را تغییر بدهیم تا مادرم را با پرواز به تورنتو بفرستیم. من از سیاتل میآمدم و مادرم از دیتون میآمد."
"و او مرد."
"[خالههایم] وانمود میکردند که گویا لطفا، صبر کنید. فقط بگذارید دخترش بیاید خداحافظی کند."
"ما از تورنتو تکسی گرفتیم، و در شفاخانه گفتند که او مرده است. باید او را ببریم."
"فقط میدانستم که باید او را پیش مادرش ببرم. اما مادرش مرده بود."
"مادرم پس از 40 سال و من اولین بار خالهام را میدیدیم، آنهم بالای جسد مادرکلانم. همه اینها به خاطر آن حکومت است."
"در لحظه امید و ترس قرار داریم. یکی از دوستانم که اسقف «دزموند توتو» از چهرههای ضد آپارتاید را میشناخت، گفت که یکبار گفته: ترس باعث میشود دراز بکشی. امید باعث میشود بایستی."
"همین حالا به این فکر میکنم که مردم ایران ایستاده اند، چون امید دارند."